جلاس بن سويد انصارى

پدیدآوررسول قلیچبخش تاریخ و اعلام

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 9

تاریخ انتشار1393/05/05

منبع مقاله

share 3580 بازدید

جُلاس بن سُوَيد انصارى:از منافقان توبه كار

وى از تيره بنوحبيب بن عمرو بن عَوف از قبيله اوس از انصار است كه در قبا مى زيستند.[1] پدرش سُوَيد بن صامت از بزرگان و شعراى عمرو بن عوف در دوره جاهليت بود[2] كه در شعر خود سخنان حكيمانه فراوانى مى گفت.[3] پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پيش از هجرت به مدينه سويد را كه براى حج يا عمره به مكه آمده بود، به اسلام فراخواند؛ اما وى بدون دادن پاسخ مشخصى به پيامبر، به يثرب بازگشت و در نبرد حاطب ميان اوس و خزرج به دست مجذّر بن ذياد كشته شد.[4] بعدها گروهى از بزرگان قبيله اش ادعا كردند كه او در حال مسلمانى كشته شده است[5]، از اين رو برخى صحابه نگاران با ترديد نام او را در شمار صحابه آورده اند.[6]
بعد از هجرت پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به مدينه جُلاس و حارث پسران سويد و همچنين قاتل پدرشان، مجذربن ذياد مسلمان شدند؛ اما حارث در جنگِ اُحد در سال سوم هجرى، مجذّر بن ذياد را به انتقام قتل پدرش كشت و حضرت نيز بلافاصله پس از پايان جنگ او را قصاص كرد[7]؛ اما كلبى[8] و ابن سلاّم[9] برخلاف ديگران، قاتل مجذّر را جلاس مى دانند كه به قرينه شعرِ حسّان بن ثابت در انتساب قتل به حارث[10] و نيز حضور جلاس در مدينه دستِ كم تا زمان جنگِ تبوك در سال نهم هجرى و عدم برخورد پيامبر صلى الله عليه و آله با او، نمى تواند صحيح باشد.
جلاس فردى نيازمند بود و با يكى از بيوه زنان طايفه خود ازدواج كرده بود. پيامبر مبالغى به عنوان صدقه به وى مى داد[11]؛ همچنين جلاس بدهى هاى فراوانى داشت كه پيامبر آن ها را پرداخت كرد.[12] وى توانست با مساعدت پيامبر ديه اى را كه طلب داشت دريافت كند و بى نياز شود.[13]
جلاس در ماجراى غزوه تبوك در سال نهم و در واكنش به آيات نازل شده در مذمت منافقان از جمله منافقان طايفه خود كه حاضر نبودند در اعزام تبوك شركت كنند گفت: چنانچه محمد راستگو باشد ما از درازگوش ها هم بدتريم. اين امر باعث شده بسيارى از مفسران نخستين، آيات نكوهش و مذمت منافقان در سوره توبه/9 را به وى و سخنان وى نسبت بدهند و آن را مصداق كلمه كفر بدانند.[14] گفته شده: در پى اين اظهارات، ناپسرى جلاس براى برائت خود از جلاس سخنان او را نزد پيامبر بازگفت و چون پيامبر پيگير اين امر شد جلاس سوگند ياد كرد كه گزارشگر دروغ گفته است.[15] برخى نيز از مصعب[16] يا عامربن قيس[17] به عنوان بازگو كننده سخنان جلاس نزد پيامبر ياد كرده اند. پيرو اين رخداد، آيه 74 توبه/9 نازل شد[18] و جلاس توبه كرد[19]: «يَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا ولَقَد قالوا كَلِمَةَ الكُفرِ وكَفَروا بَعدَ اِسلـمِهِم وهَمّوا بِما لَم يَنالوا وما نَقَموا اِلاّ اَن اَغنَـهُمُ اللّهُ ورَسولُهُ مِن فَضلِهِ فَاِن يَتوبوا يَكُ خَيرًا لَهُم واِن يَتَوَلَّوا يُعَذِّبهُمُ اللّهُ عَذابـًا اَليمـًا فِى الدُّنيا والأخِرَةِ وما لَهُم فِى الاَرضِ مِن ولِىٍّ ولا نَصير». در اين آيه خداوند كسانى را كه سخنان كفرآميز بر زبان مى آورند ولى سوگند ياد مى كنند كه چنين سخنانى نگفته اند، به توبه از عمل خود فرا مى خواند و آن را برايشان بهتر مى داند و چنانچه از توبه روى گردانند آنان را به عذاب دردناك تهديد مى كند. بنا به گفته عروه بن زبير و ديگران، جلاس اين سخنان را در قبا و نه غزوه تبوك گفته بود.[20] در تأييد اين سخن، واحدى به نقل از سدّى آورده كه جلاس اين سخنان را در ميان منافقان مدينه گفته[21] كه در اين صورت زمان حادثه، پيش از نبرد تبوك خواهد بود.
به هر حال در چنين شأن نزول هايى سخنان جلاس همان كلمه كفرى خواهد بود كه در آيه بدان اشاره شده است. اين درحالى است كه آيه 73 توبه /9 كه سياق واحدى با آيه 74 هم دارد از برخورد تند و جدى با منافقان سخن مى گويد و انتظار اين بود كه چنين برخوردى با جلاس هم صورت گيرد؛ اما گزارشى در اين زمينه موجود نيست، در نتيجه شايد نتوان با پذيرش چنين شأن نزولى، سخنان جلاس را كلمه كفر تلقى كرد. در مقابل، برخى از مفسران انكار نبوت پيامبر يا تلاش براى ترور وى در بازگشت از تبوك را كلمه كفر دانسته اند[22] و در ادامه آيه و ذيل تعبير «هَمّوا بِما لَم يَنالوا» از تلاش ناكام يك قريشى براى قتل پيامبر سخن گفته اند[23] و نام جلاس را در شمار افرادى آورده اند كه در مسير بازگشت از تبوك در سال نهم قصد ترور پيامبر را داشتند.[24] عروه بن زبير برخلاف گزارش خود از غيبت جلاس در تبوك، آورده است كه جلاس براى ترور پيامبر در تبوك اسبى خريده بود.[25] به نظر مى رسد براى رفع اتهام از برخى قريشيان، سعى شده اين ترورها به شخصيت هاى انصارى نسبت داده شود. ضمن آنكه در گزارش مشهورى آمده كه پيامبر نام هاى آن ها را به يكى از يارانش به نام حذيفه گفت و او اين نام ها را هيچ گاه فاش نساخت.[26] (=>اصحاب عقبه)
مفسران در تطبيق آيات نفاق بر جلاس آيات ديگرى از سوره توبه را نيز درباره او دانسته اند. بنا به روايتى در پى سخنان تند جلاس، اطرافيان او از اينكه خبر به پيامبر برسد نگران شدند؛ اما جلاس پيامبر را به زودباورى وصف كرد و سپس در حضور پيامبر براى انكار سخنان خود سوگند ياد كرد؛ آن گاه آيات 61 [27] ـ 62 [28] توبه/9 نازل شد[29]: «ومِنهُمُ الَّذينَ يُؤذونَ النَّبِىَّ ويَقولونَ هُوَ اُذُنٌ قُل اُذُنُ خَيرٍ لَكُم يُؤمِنُ بِاللّهِ ويُؤمِنُ لِلمُؤمِنينَ ورَحمَةٌ لِلَّذينَ ءامَنوا مِنكُم والَّذينَ يُؤذونَ رَسولَ اللّهِ لَهُم عَذابٌ اَليم * يَحلِفونَ بِاللّهِ لَكُم لِيُرضوكُم واللّهُ ورَسولُهُ اَحَقُّ اَن يُرضوهُ اِن كانوا مُؤمِنِين». خداوند در اين آيات پيامبر صلى الله عليه و آله را گوش نيكو براى مؤمنان دانسته كه به سبب باور و اعتماد به مؤمنان، سخنان آنان را با خوش گمانى پذيراست و آزاردهندگان پيامبر را به عذاب دردناك وعده داده است. اين در حالى ست كه اين آيات درباره كسانى نازل شده كه با سوگندهاى خود مى خواستند ادله موجهى براى ماندن در مدينه و شركت نكردن در نبرد تبوك ارائه كنند[30] و كمتر گزارش ها از جلاس در اين زمينه ياد كرده اند و بيشتر گزارش ها از حضور او در تبوك سخن مى گويند.
مقاتل نيز شأن نزول آيه 64 توبه/9 را به جلاس نسبت مى دهد[31]: «يَحذَرُ المُنـفِقونَ اَن تُنَزَّلَ عَلَيهِم سورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فى قُلوبِهِم قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون». در اين آيه از نگرانى منافقان از نزول آياتى درباره آنان و تهديد به افشاى آن ها سخن به ميان آمده است.
واقدى نيز منظور از «لا تَعتَذِروا قَد كَفَرتُم بَعدَ ايمـنِكُم» در آيه 66 توبه/9 را همان سخنان كفرآميز جلاس دانسته است.[32]
برخى مفسران آيات 61 ـ 66 توبه/9 را درباره گروهى از جمله جلاس دانسته اند كه اين امر در برابر موج گسترده نفاق در سال نهم و در جريان غزوه تبوك تأمل برانگيز است. (=> تبوك، اوس و خزرج)
ذيل آيه 101 توبه/9 كه به منافقان ناشناخته مدينه اشاره دارد مفسران از افراد گوناگونى از جمله جلاس نام برده اند[33]؛ ولى جلاس منافقى شناخته شده بود و نمى تواند از مصاديق اين آيه باشد؛ همچنين ميبدى ذيل آيه 81 نساء/4 از او به بدى ياد كرده است[34]؛ اما شواهد نفاق جلاس به اواخر دوره پيامبر و ماجراى تبوك تعلق دارد و نمى توان آيات سوره نساء را بدان مربوط دانست. به نظر مى رسد شهرت جلاس به نفاق موجب شده مفسران نفاق هاى مقاطع زمانى پيش از تبوك را نيز به وى نسبت دهند.
جلاس تا پايان خلافت عثمان زنده بود و در سال 35 هجرى از دنيا رفت.[35] از شرح زندگانى او پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاعى در دست نيست. دختر او، ام جميل نيز در شمار زنان بيعت كننده با رسول خدا شمرده شده است.[36]

منابع

اسباب النزول، الواحدى (م. 468 ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهرة، دارالحديث؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر (م. 463 ق.)، به كوشش على محمد و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ اسدالغابه، ابن اثير على بن محمد الجزرى (م. 630 ق.)، به كوشش على محمد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، به كوشش على محمد و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ انساب الاشراف، البلاذرى (م. 279 ق.)، به كوشش سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، 1417 ق؛ بحرالعلوم، السمرقندى (م. 375 ق.)، به كوشش على معوض و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412 ق؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر (م. 571 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ تاريخ المدينة المنوره، ابن شبّة النميرى (م. 262 ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دارالفكر، 1410 ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم (م. 327 ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصرية، 1419 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان، مقاتل بن سليمان (م. 150 ق.)، به كوشش احمد فريد، دارالكتب العلمية، 1424 ق؛ تنوير المقباس من تفسير ابن عباس، الفيروزآبادى (م. 817 ق.)، بيروت، دارالفكر؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ جمهرة انساب العرب، ابن حزم (م. 456 ق.)، به كوشش لجنة من العلماء، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق؛ دلائل النبوه، البيهقى (م. 458 ق.)، به كوشش عبد المعطى قلعجى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1405 ق؛ زادالمسير، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407 ق؛ السيرة النبويه، ابن هشام (م. 8 ـ 213 ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد (م. 230 ق.)، به كوشش محمد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق؛ الكامل فى التاريخ، ابن اثير على بن محمد الجزرى (م. 630 ق.)، بيروت، دار صادر، 1385 ق؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ الكشف والبيان، الثعلبى (م. 427 ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ المحبّر، ابن حبيب (م. 245 ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالافاق الجديده؛ المعارف، ابن قتيبة (م. 276 ق.)، به كوشش ثروت عكاشة، قم، شريف رضى، 1373 ش؛ معجم البلدان، ياقوت الحموى (م. 626 ق.)، بيروت، دارصادر، 1995 م؛ المغازى، الواقدى (م. 207 ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمى، 1409 ق؛ النسب، ابن سلاّم الهروى (م. 224 ق.)، به كوشش مريم محمد، بيروت، دارالفكر، 1410 ق؛ نسب معد واليمن الكبير، ابن الكلبى (م. 204 ق.)، به كوشش ناجى حسن، بيروت، عالم الكتب، 1425 ق.
رسول قليچ و بخش تاريخ و اعلام



[1]. جمهرة انساب العرب، ص 332، 337؛ نسب معد، ج 1، ص 374؛ معجم البلدان، ج 4، ص 302.
[2]. السيرة النبويه، ج 2، ص 426؛ تاريخ دمشق، ج 56، ص 26.
[3]. الاستيعاب، ج 2، ص 236.
[4]. السيرة النبويه، ج 1، ص 307؛ ج 2، ص 520.
[5]. انساب الاشراف، ج 1، ص 274.
[6]. الاستيعاب، ج 2، ص 236؛ اسد الغابه، ج 2، ص 595؛ الاصابه، ج 3، ص 247.
[7]. انساب الاشراف، ج 1، ص 275؛ المحبر، ص 467؛ الاصابه، ج 1، ص 599.
[8]. نسب معد، ج 1، ص 374.
[9]. النسب، ص 273.
[10]. انساب الاشراف، ج 1، ص 405.
[11]. المغازى، ج 3، ص 1005.
[12]. البحر المحيط، ج 5، ص 465؛ تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1846.
[13]. المغازى، ج 3، ص 1004، 1068.
[14]. تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1843؛ جامع البيان، ج 10، ص 235 - 236.
[15]. الطبقات، ج 4، ص 277؛ المغازى، ج 3، ص 1004.
[16]. جامع البيان، ج 10، 236.
[17]. الكشاف، ج 2، ص 291؛ مجمع البيان، ج 5، ص 79.
[18]. تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1843؛ الكشاف، ج 2، ص 291.
[19]. المغازى، ج 3، ص 1005؛ تاريخ المدينة المنوره، ج1، ص 356؛ الاستيعاب، ج 1، ص 331.
[20]. جامع البيان، ج 10، ص 236؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 276؛ المحبر، ص 467.
[21]. اسباب النزول، ص 206.
[22]. التفسير الكبير، ج 16، ص 136؛ زاد المسير، ج 3، ص 470.
[23]. تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1844؛ جامع البيان، ج 10، ص 129.
[24]. المعارف، ص 343.
[25]. تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1844.
[26]. مجمع البيان، ج5، ص79؛ المغازى، ج3، ص1042؛ دلائل النبوه، ج 5، ص 256.
[27]. تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1826؛ تفسير سمرقندى، ج 2، ص 58.
[28]. تفسير ثعلبى، ج 5، ص 63؛ اسباب النزول، ص 206؛ مجمع البيان، ج 5، ص 79.
[29]. زاد المسير، ج 2، ص 273؛ تفسير سمرقندى، ج 2، ص 68.
[30]. تفسير ثعلبى، ج 5، ص 62 - 63؛ تنوير المقباس، ص 160.
[31]. تفسير مقاتل، ج 2، ص 178.
[32]. المغازى، ج 3،ص 1067.
[33]. اسباب النزول، ص 213.
[34]. كشف الاسرار، ج 2، ص 595.
[35]. الكامل، ج 3، ص 199.
[36]. الطبقات، ج 8، ص 264.

مقالات مشابه

بررسي تحليل علامه طباطبايي از بازخواست هارون(ع) توسط موسي(ع)

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهعبدالکریم بهجت‌پور, حمید نادری قهفرخی

جبرئيل

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهاحمد جمالی

ثعلبة بن وديعه انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیداحمد سادات

جباربن صخر انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمنصور داداش‌نژاد

ثابت بن قيس بن شماس

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعلی محمدی یدک

جعفر بن ابى طالب

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحمید حاج امینی, ستار عودی

ثعلبة بن غنمه انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدحسن درایتی

جالوت

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمد نظری

جد بن قيس

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعلی محمدی یدک